الف – سازماندهی محرک:
یک عامل که نحوه ی تفسیر ما از یک محرک را تعیین می کند، رابطه ای است که ما تصور می کنیم بین محرک و رویدادها، حواس، و یا تصاویر موجود در خاطره وجود دارد. مغز ما عموما احساس های وارده را با آنچه از قبل در خاطره وجود دارد ارتباط می دهد، این کار بر اساس برخی اصول بنیادی سازماندهی انجام می شود. این اصول مشتق از روانشناسی گشتالت است که یک مکتب فکری است که معتقد است که افراد معنا را از کلیت مجموعه ای از محرک ها تفسیر می کنند نه از تک تک محرک ها. این دیدگاه چند اصل را در رابطه با چگونگی سازماندهی محرک ها در مغز ما فراهم می کند.
اصول دیدگاه گشتالتی:
- اصل بندش (بسته بودن): اظهار می کند که افراد معمولا یک تصویر نا کامل را به عنوان کامل در نظر می گیرند یعنی ما معمولا بر اساس تجربه قبلی خود جاهای خالی را پر می کنیم بدین خاطر است که بیشتر ما می توانیم یک تابلوی نئون را حتی در صورتی که چندین حرف آن سوخته باشد، بخوانیم.
- اصل شباهت: به ما می گوید که مصرف کنندگان معمولا اشیایی را که دارای خصوصیات فیزیکی مشابهی هستند در یک گروه قرار می دهند.
- اصل شکل و زمینه: بیان می کند یک بخش محرک غالب است ( شکل ) و بخش های دیگر به پس زمینه فرو می روند ( زمینه ) به همین ترتیب پیام های بازاریابی که از اصل شکل و زمینه استفاده می کنند می توانند کاری کنند که یک محرک نقطه کانونی پیام باشد و یا صرفا متنی ( بافتی) باشد که کانون را احاطه کرده است.