پراگماتیسم
چارلز سندرز پیرس زاده ۱۰ سپتامبر ۱۸۳۹ – مرگ ۱۹ آوریل ۱۹۱۴) فیلسوف، منطقدان، ریاضیدان و دانشمند آمریکایی بود. برخی او را پدر پراگماتیسم میدانند.
واژه پراگماتیسم مشتق از لفظ یونانی (pragma) و به معنی عمل است. این واژه اول بار توسط چارلز سندرز پرس (Charles sanders pierce)، منطق دان آمریکایی به کار برده شد. مقصود او از به کاربردن این واژه، روشی برای حل کردن و ارزشیابی مسائل عقلی بود. اما به تدریج معنای پراگماتیسم تغییر کرد.
اکنون، پراگماتیسم به نظریهای مبدل شده که میگوید: حقیقت، چیزی است که از دیدگاه انسان، خوب باشد. به سخن دیگر، پراگماتیسم یعنی اینکه درباره هر نظریه یا آموزهای باید بر پایه نتایجی که از آن به دست میآید، داوری کرد. به نظر پراگماتیستها، اگر عقیدهای به نتیجه خوب و کارآمد برای انسان بیانجامد، باید آن را حقیقی قلمداد کرد. حقیقت چیزی نیست که مستقل و مجرد از انسان وجود داشته باشد.
تا قبل از این، نظریه اصلی و رایج درباره حقیقت این بود که حقیقت امری است جدا از انسان؛ چه کسی آن را بشناسد، چه نشناسد. پراگماتیسم فلسفهای است که اول بار در آمریکا پدید آمد و در تفکر و حیات عقلی این سرزمین تأثیر زیادی بر جای گذاشت. این فلسفه در اواخر قرن نوزدهم با متفکرانی نظیر چارلز سندرس پرس، ویلیام جیمز و سپس جان دیویی به ظهور رسید. در واقع، هرچند این ویلیام جیمز بود که اولین بار از این اصطلاح در متون فلسفی استفاده کرد، اما خود ویلیام جیمز اعتبار وضع این اصطلاح را به چارلز سندرس پرس میدهد. مشهور است که چارلز سندرس پرس در بحثهایش در باشگاه متافیزیکی این اصطلاح را به کار میبرد. باشگاه متافیزیکی انجمنی فلسفی بود که الیور وندل هولمز، ویلیام جیمز و چارلز سندرس پرس در سال ۱۸۷۲ میلادی در کمبریچ ماساچوست ایجاد کردند. چارلز سندرس پرس در بحثهای رخ داده در این باشگاه این اصطلاح را به کار میبرد اما این ویلیام جیمز بود که آن را وارد متون فلسفی کرد. ویلیام جیمز در کتاب پراگماتیسم اینطور مینویسد:
«این اصطلاح [”پراگماتیسم“] از واژهٔ یونانی [πραγμα] به معنای کنش مشتق شدهاست؛ که واژههای «عمل» و «عملی» در زبان ما نیز از آن میآیند. چارلز سندرس پرس در سال ۱۸۷۸ میلادی آن را وارد فلسفه کرد. آقای پرس در مقالهای تحت عنوان «چگونه ایدههای خود را وضوح بخشیم» در نشریه «ماهنامه دانش عامه» در ماه ژانویه آن سال بعد از اشاره به این امر که باورهای ما در واقع قواعدی برای کنشاند، گفت که برای بسط معنای یک اندیشه/باور، ما تنها بایستی تعیین کنیم آن اندیشه/باور چه رفتاری را موجب میشود: در نظر ما آن رفتار تنها معنای آن باور/اندیشه است؛ و حقیقت آشکار در پس تمایزات فکری ما، هر چقدر هم باریک و ظریف، این است که صرفاً آنهاییشان به کار میآیند که مشتمل بر تفاوتی احتمالی در عمل باشند؛ بنابراین، اگر بخواهیم نسبت به شیئی/ابژهای به وضوح کامل در افکارمان دست یابیم، صرفاً بایستی بررسی کنیم که آن شیئی/ابژه منشأ چه تأثیرات قابل تصوری بر عمل میشود—چه تأثیراتی را بر حواس باید از آن انتظار داشته باشیم، و برای چه عکسالعملهایی باید خود را آماده کنیم. پس تصور ما از این تأثیرات، خواه بلاواسطه یا با فاصلهٔ زمانی، در نظر ما از آن شیئی/ابژه است؛ اگر آن تصور اصولاً معنای ایجابیای داشته باشد.// این اصل پرس است، اصل پراگماتیسم. این اصل تقریباً به مدت بیست سال از سوی همه نادیده گرفته شد، تا اینکه من، در سخنرانیای در انجمن فلسفی پروفسور هوویسون در دانشگاه کالیفورنیا، آن را دوباره پیش کشیدم…
البته باید گفت که بعدها میان چارلز سندرس پرس و ویلیام جیمز بر سر دلالتهای این جریان فلسفی اختلافاتی پیش آمد. مشخصا، چارلز سندرس پرس چندان با تفاسیری که ویلیام جیمز از پراگماتیسم ارائه میکرد موافق نبود. این اختلاف نظر را میتوان تا حدی ناشی از جهتگیریهای منطقی چارلز سندرس پرس و تمایلات روانشناختی ویلیام جیمز دانست. این اختلاف نظر به زمان حال نیز کشیدهاست و برخی از پراگماتیستهای معاصر خود را پیرو چارلز سندرس پرس و برخی خود را دنباله رو ویلیام جیمز میدانند.
به نظر این متفکران، پراگماتیسم انقلابی است علیه ایدهآلیسم (آرمانگرایی) و کاوشهای عقلی محض که هیچ فایدهای برای انسان ندارد، در حالی که فلسفه پراگماتیسم، روشی است درحل مسائل عقلی که میتواند در سیر ترقی انسان بسیار سودمند باشد.
ریچارد رورتی، فیلسوف آمریکایی، به سنت فلسفی پراگماتیسم آمریکایی تعلق داشت؛ ولی این فلسفه در کشور انگلستان با اقبال بیشتری مواجه شد و معروف است مبنای فلسفی آموزش و پرورش انگلستان شدهاست.