مرداد
یکی از بهترین روشها برای موفقیت در بازار فارکس و معاملهگری، مطالعه زندگینامه و بیوگرافی افراد توانمند، موفق و باتجربه حوزه معاملهگری است. با مطالعه زندگینامه این افراد میتوان از تجربیات، دانش و درک آنها بهره برد و با تکیه بر این تجربیات به موفقیت بیشتری دست پیدا کرد. یکی از بهترین معاملهگرانی که میتوان از او درسهای زیادی آموخت، جسی لیورمور (Jesse Livermore) است. بسیاری از معاملهگران نام و آوازه او را شنیده و لقب خرس بزرگ وال استریت را برای او انتخاب کردهاند.
در این مقاله تصمیم داریم به صورت کوتاه، مختصر و مفید با زندگی و تجربیات کاری این معاملهگر موفق و ماندگار در جهان معاملهگری آشنا شویم و مهمترین درسهایی که او در زمینه معاملهگری به ما آموزش میدهد را یاد بگیریم و تا حد امکان در معاملات خودمان به کار ببندیم. در صورتی که شما هم تمایل دارید با این معاملهگر معروف و آموزههای معاملاتی او آشنا شوید، تا پایان این مقاله با ما همراه بمانید.
آشنایی با دوره های مختلف زندگانی جسی لیورمور
باید به معاملهگرانی همچون جسی لیورمور افتخار کرد؛ زیرا این افراد با ظهور خود در عرصه و صحنه معاملهگری درسهای زیادی به معاملهگران معاصر و آینده دادند و باعث شدند که زمینه معاملهگری تخصصی و حرفهای به این شکلی که امروز هست، فراهم شود. آشنایی با زندگینامه و فراز و نشیبهای زندگی معاملهگرانی مثل جسی لیورمور میتواند بسیار مفید و آموزنده باشد. در ادامه به مهمترین بخشهای زندگی و تجربه معاملهگری این معاملهگر معروف میپردازیم.
سال های کودکی جسی لیورمور
جسی لوریستون لیورمور (Jesse Lauriston Livermore)، یکی از معروفترین و پرآوازهترین معاملهگران وال استریت در 26 ژوئیه سال 1877 میلادی در شهر شروزبری (Shrewsbury) ایالت ماساچوست آمریکا چشم به جهان گشود. خانواده او یک خانواده کاملاً ساده و فقیر بود. پدرش کشاورزی میکرد و مادرش هم کارهای منزل را انجام میداد. شنیدهها حاکی از آن است که او به قدری باهوش بود که در 3.5 سالگی میتوانست بخواند و بنویسد و همین مسئله به همه ثابت کرده بود که جسی یک کودک فوقالعاده باهوش است. افراد آگاه میگویند او پنج سال بیشتر نداشت که روزنامههای مالی و اقتصادی را مطالعه میکرد و همه از این هوش سرشار و عجیب او شگفتزده و حیران مانده بودند.
لیورمور در دوران مدرسه هم واقعاً توانمند و باهوش بود و همه معلمها و سایر دانش آموزان هوش ریاضیاتی او را میستودند. این هوش به قدری عالی بود که که او توانست در عرض یک سال به اندازه سه تا چهار کلاس ریاضی یاد بگیرد. زمانی که به ۱۴ سالگی رسید، پدرش به او گفت که باید درس و مدرسه را رها کند و مشغول به کار شود. دلیل این موضوع این بود که پدر جسی هم دقیقاً در همین سن مدرسه را رها کرده و وارد حوزه کشت و زرع شده بود. او از جسی میخواست که به او ملحق شود تا با هم کشاورزی کنند.
البته جسی با ایده پدرش برای ترک مدرسه مخالف بود و میخواست درس بخواند و رویاهایی که در سر داشت را محقق کند. از طرفی هیچ علاقهای به کشاورزی نداشت. او این مسئله را با مادرش در میان گذاشت و مادرش هم حاضر شد ۵ دلار به او بدهد تا بتواند از خانه فرار کند. توجه داشته باشید که ۵ دلار آن روز از نظر ارزش معادل ۱۰۰ دلار امروز بود.

سالهای نوجوانی و ورود به بازار کار
زمانی که از شهر خودشان خارج شد، تصمیم گرفت وارد بازار کار شود و از 14 سالگی فعالیت کاری خود را به عنوان یک پادو شروع کرد. چیزی که موفقیت او را رقم زد این بود که او پادوی یک کارگزاری به نام پین وبر (Paine Webber) در بوستون آمریکا بود. جالب است که در آن زمان آن دسته از معاملهگران سهام که در کارگزاریها جمع میشدند اصلاً نمیدانستند که حرکت سهام از الگوها و قوانین مشخصی پیروی میکند. آنها در کارگزاریها دور هم مینشستند و روی روند قیمت سهام در آینده با هم شرطبندی میکردند.
البته جسی لیورمور که استعداد بینظیری در زمینه ریاضیات داشت، رفته رفته فهمید که الگوها و روند حرکتی قیمتها از یک الگوی مشخص پیروی میکند. وقتی به این راز پی برد تصمیم گرفت وارد شرط بندی با سایر سهامداران شود. در ابتدا تصور میکرد باید پول زیادی داشته باشد تا بتواند وارد این شرط بندیها شود ولی پس از مدتی دل به دریا زد و در 15 سالگی 1000 دلار سود کرد. سیستمی که در آن درآمد کسب میکرد، یک سیستم غیرقانونی به نام باکت شاپ (Bucket Shop) بود. وی اولین بار با 5 دلار شروع کرد و توانست 3.12 دلار سود کند. او در تمام شرط بندیها موفق بود، تمام وقتش را به همین کار اختصاص میداد و به همین خاطر بسیاری از کارگزاریها ورود او را به کارگزاری خودشان ممنوع اعلام کرده بودند.
او از ۲۰ تا ۲۲ سالگی به نقطه اوج شرط بندی در سیستم باکت شاپ رسید و به همین خاطر دیگر به او اجازه حضور در شرط بندیها را نمیدادند. او در ۲۳ سالگی، ۱۰ هزار دلار پول داشت و با همین مقدار پول راهی نیویورک سیتی شد تا معاملهگری در دنیای وال استریت را آغاز کند. او تشنه ثروت و موفقیت بیشتر بود.
معامله گری در وال استریت
۱۴ سپتامبر سال ۱۹۰۰ بود که او چمدانش را بست و با ۱۰۰۰۰ دلار پول نقد راهی نیویورک شد. در ابتدای ورود به وال استریت، شانس با او یار بود؛ چون در اوایل ورودش به نیویورک، بازار سهام در وضعیت صعودی منحصر به فردی قرار داشت. او در عرض پنج روز توانست ۱۰ هزار دلار را به ۵۰ هزار دلار تبدیل کند. حاشیه سود ۴۰۰ درصدی او را به معاملهگر افسانهای تبدیل کرده بود.
در ماه مه سال ۱۹۰۱ وی تصمیم گرفت که سهام خود را بفروشد ولی چون نوار تیکر به موقع بهروزرسانی نشد، او نتوانست تصمیم درست و هوشمندانهای بگیرد و تمام پول خود را از دست داد. وی مجبور شد که ۲۰۰۰ دلار قرض بگیرد و مجدداً در شرط بندیهای باکت شاپ منطقه سن لوئیز شرکت کند. در آن منطقه کسی او را نمیشناخت و نمیدانستند که چقدر در این کار مهارت دارد. همین مسئله به ما نشان میدهد که مهارت و توانایی در معاملهگری در یک بازار خاص دلیل بر آن نیست که ما در بازارهای دیگر هم همانقدر مهارت داشته باشیم و بتوانیم موفق شویم. از این رو است که امروز رمز موفقیت در یادگیری مستمر است.
موفقیتهای مکرر او در باکت شاپهای نیویورک باعث شد که دوباره حضور او در این شرط بندیها را ممنوع کنند. البته او تسلیم نشد و تصمیم گرفت افراد دیگری را به جای خودش به میدان شرط بندی بفرستد. وی به این روند ادامه داد تا دوباره توانست مبلغ قابل توجهی سود کند. وقتی پول او به اندازهای که مد نظرش بود رسید دوباره به بازار سهام وال استریت برگشت.
جسی لیورمور وقتی به وال استریت برگشت که بازار مجدداً صعودی شده بود و به همین خاطر او با یک سرمایهگذاری هوشمندانه روی سهام راه آهن پاسیفیک شمالی توانست ۱۰۰۰۰ دلاری که از شرط بندی کسب کرده بود به ۵۰۰ هزار دلار تبدیل کند. وی در ۱۹ آوریل سال ۱۹۰۶ تصمیم گرفت بخشی از سهام راه آهن اتحادیه پاسیفیک را بفروشید. فردای آن روز یک زمین لرزه مهیب و شگفتآور در سانفرانسیسکو به وجود آمد و جسی لیورمور ۲۵۰ هزار دلار سود کرد.
وحشت بانک داران در سال ۱۹۰۷
در سال ۱۹۰۷ بحرانی به نام وحشت ۱۹۰۷ یا وحشت بانکداران ۱۹۰۷ به وقوع پیوست. در این بحران ارزش بورس اوراق سهامدار نیویوک نسبت به سال گذشته خودش ۵۰ درصد سقوط کرد و این سقوط حیرت و وحشت سهامداران و معاملهگران را به میزان قابل توجهی برانگیخت. مردم پس از این به بانکها و موسسات مالی قابل اعتماد پناه بردند تا پول خود را در این موسسات قرار دهند و اینگونه از داراییهای خود حفاظت کنند.
این وضعیت از نظر بسیاری از سهامداران و معاملهگران معروف بازار فاجعه بود ولی جسی لیورمور بیدی نبود که بخواهد با این بادها به لرزه دربیاید. او بخش قابل توجهی از معروفیت خود را به خاطر توانایی مدیریت ریسک در دوره وحشت ۱۹۰۷ به دست آورد. وی در همین دوران فروش سهام خود را مدیریت کرد و به همین خاطر با تلاش و کوشش موفق شد در عرض یک روز یک میلیون دلار سود کند.
او میدانست که بازار در وضعیت ناگواری قرار دارد و به این زودی به روال قبل برنمیگردد. او تصمیم گرفته بود که با فروش سهام سود بیشتری کسب کند ولی جی.پی.مورگان از او درخواست کرد که فروش سهام را متوقف کند تا بتوانند با کمک هم بازار را به یک وضعیت درست و سالم برسانند.
پس از درخواست جیپیمورگان او شروع به خرید سهام کرد و تا جایی که میتوانست سهام شرکتهای مختلف را با قیمتی پایین خریداری کرد و اتفاقاً سایر دوستان و معاملهگران را تشویق میکرد که برای نجات بازار، تا حد امکان سهام بخرند. پس از مدتی بازار شروع به رشد کرد و همین رشد بازار باعث شد که او ۳ میلیون دلار سود کند. همین مسئله او را به قهرمان بازار سهام تبدیل کرد.
سال ۱۹۰۸، سال برگشت به نقطه اول
وی پس از رسیدن به سود بالا در بازار سهام به این نتیجه رسید که باید وضعیت زندگی خود را بهبود ببخشد و یک آپارتمان، خودرو و قایق به ارزش ۲۰۰ هزار دلار خریداری کرد. در همین حین هم معاملهگری را ادامه داد تا توانست ۵ میلیون دلار سود کند.
سال ۱۹۰۸ بود که با یک شکست بزرگ مواجه شد. وی به توصیه یکی از دوستان خود به نام تدی پرایس شروع به خرید پنبه کرد. بعدها مشخص شد که تدی پرایس به عمد این پیشنهاد غلط را به جسی داده بود. جسی تا حدی که میتوانست پنبه خریداری کرد ولی چند روز بعد قیمت پنبه سقوط کرد و همین موضوع سبب شد که او ۹۰ درصد از سرمایه خودش را از دست بدهد.
همین شکست لیورمور به او درسهای زیادی آموخت و به او یاد داد که نباید بدون تجزیه و تحلیل به توصیههای سایر افراد عمل کند؛ زیرا ممکن است کسی که دارد به ما توصیه میکند دوست واقعی ما نباشد یا اطلاعات کافی از بازار نداشته باشد و به همین خاطر عدم دانش او به ما آسیب میرساند.
روند زیان آقای جسی لیورمور ادامه پیدا کرد و در نهایت مجبور شد که در سال ۱۹۱۵ اعلام ورشکستگی کند. این ورشکستگی او را بسیار غمگین کرد ولی او انسانی نبود که خود را شکستخورده بداند. او یک بار دیگر از جای خود برخاست و تلاش کرد که از سایر افراد و سازمانها کمک بگیرد و به روال قبل برگردد و اتفاقاً موفق هم شد.
او دوباره وارد میدان معامله شد و توانست در عرض چند سال ثروتی به دست آورد و تمام بدهیهای خودش را بپردازد. او راه کسب درآمد را یاد گرفته بود و اکنون با سرعتی حیرتآور سود میکرد و دیگر کسی توانایی متوقف کردن او را نداشت.
لیورمور، در بحران ۱۹۲۹ خرس بزرگ وال استریت شد
یکی از نکات مهمی که میتوانیم از زندگانی و تجربه معاملهگری جسی لیورمور یاد بگیریم این است که او همیشه از بحرانها به نفع خودش استفاده کرده است. وی در سالهای ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ از معامله گندم و ذرت، ۱۰ میلیون دلار درآمد کسب کرد. سپس در اوایل سال ۱۹۲۹ شروع به فروش بسیاری از سهام خود کرد و توانست ۶ میلیون دلار سود کند.
وقتی بازار سهام در سال 1929 سقوط کرد، او حدود 100 میلیون دلار سود کرده بود و همین سودها باعث شد که او به عنوان خرس بزرگ وال استریت (Great Bear of Wall Street) شناخته شود. بسیاری او را مقصر این سقوط وال استریت میدانستند. حتی برخی او را تهدید به مرگ کردند و به همین خاطر مجبور شد بادیگارد استخدام کند.

دهه ۱۹۳۰، دهه پایانی لیورمور
جسی لیورمور درست همان موقعی که کلی برنامهریزی کرده بود تا یک دهه طوفانی شروع کند، با اتفاقات عجیب و غریبی روبرو شد و همین مسائل او را با عدم تعادل ذهنی و روانی مواجه کرد. وی در سال ۱۹۳۲ همسر دومش را هم طلاق داد. پس از مدتی همسرش به پسرش شلیک کرد و مجموعهای از مشکلات شخصی باعث شد که او از گردونه رقابتها خارج شود و دیگر نتواند ستاره درخشان آسمان وال استریت باقی بماند.
از طرفی قوانین کمیسیون بورس و اوراق بهادار در سال ۱۹۳۴ تغییر کرد و این قوانین معاملات او را هم تحت تأثیر قرار داد و دیگر نمیتوانست مثل گذشته سود کند. در سال ۱۹۳۷ یک مالیات ۸۰۰ هزار دلاری برای او تعیین شد که با کلی زور و فشار آن را پرداخت کرد. تمام این مسائل و فشارها باعث شد که او به فکر خودکشی بیفتد و در نهایت در ۲۸ نوامبر سال ۱۹۴۰ در سن ۶۳ سالگی به خودش شلیک و خودکشی کرد.
درس هایی از خرس بزرگ وال استریت
زندگی خرس بزرگ وال استریت پر از درسهای آموزنده و ارزشمند است و میتواند به ما کمک کند که موفقیتهای زیادی در معاملهگری به دست آوریم. در ادامه به چند مورد از مهمترین درسهایی که میتوان از این معاملهگر بزرگ گرفت اشاره شده است:
- آقای جسی لیورمور بر این باور است که در دو زمینه اشتباه کرده و سایر معاملهگران برای رسیدن به موفقیت نباید دست به چنین اشتباههایی بزنند. اول اینکه او هیچ گاه به صورت کامل قوانین معاملهگری خودش را ننوشت و دوم اینکه همیشه از قوانینی که به صورت ذهنی برای خودش تعیین کرده بود پیروی نمیکرد. یک معاملهگر موفق باید قوانین مورد نظر خودش را بنویسد و سعی کند در هر شرایطی از آنها پیروی کند.
- دومین نکته و درسی که میتوان از جسی لیورمور یاد گرفت این است که همیشه باید در معاملات خودمان حد ضرر تعیین کنیم. عدم تعیین حد زیان تاکنون به معاملهگران زیادی آسیب زده است. شما نباید اجازه دهید که به شما هم آسیب برساند.
- بدون تجزیه و تحلیل به توصیه هر کسی عمل نکنید؛ زیرا گاهی افراد واقعاً آگاهی کاملی از بازار ندارند یا ممکن است بخواهند به شما ضرر بزنند. پس حتماً هر توصیهای که دریافت کردید خیلی دقیق آن را بررسی کنید.
- جسی لیورمور در معاملهگری بسیار صبور بود. وی آنقدر صبر میکرد تا بازار در یک جهت مشخص حرکت کند و سپس با آن همراه میشد. وی همیشه به صورت پلکانی خرید میکرد و به حجم به عنوان یکی از عناصر اصلی معامله مینگریست. وی تا زمانی که به اطمینان نمیرسید، دست به معامله نمیزد. شما هم با پیروی از این معاملهگر بزرگ، همیشه سعی کنید قبل از ورود به یک معامله به اندازه کافی تجزیه و تحلیل کنید.