۱- دوستان شما دیگر دوست شما نیستند. هنگامیکه به مقام راهبری یک مجموعه کاری ارتقا مییابید که زمانی بخشی از آن بودید و باهم تیمیهای خود روابط صمیمانه و دوستانهای داشتید، پس از تبدیلشدن به مدیر آن مجموعه کاری لازم است که دست به یک نوع«تجدید رابطه» باهم تیمیهای سابقتان بزنید و ضمن حفظ رابطه صمیمانه و دوستانه با آنها«دیگر دوست آنها نباشید» بلکه رهبر و هدایتکننده شوید یعنی کسی که آنها میتوانند و باید برای پیدا کردن مسیر درست به او تکیه کنند و از او مشورت بگیرند. بنابراین در چنین حالتی لازم است یک نوع«فاصله حرفهای»بین خود و دوستان سابق خود ایجاد کنید بدون اینکه رابطه صمیمانه بین شما مخدوش شود.
۲- وظیفه جدیدی بهنام مراقبت از دیگران بر عهده شما گذاشته میشود. شما تا قبل ازمدیر شدن فقط مسوول رفتار و عملکرد خودتان بودید و تنها دغدغه شما این بود که وظایف و مسوولیتهای محول شده به خودتان را به چه شکل انجام دهید اما وقتیکه رهبر یک مجموعه کاری میشوید، مسوولیت پاسخگویی در مورد رفتار و عملکرد تمام کسانی که در آن مجموعه مشغول به کار هستند با شماست. بنابراین شما باید مطمئن شوید تمام افرادی که تحت رهبری شما هستند دارای اهدافی روشن و مشخص هستند، از رفاه و سلامت جسمی و روحی برخوردارند، بازخوردهای کافی و لازم را از شما دریافت میکنند و بهخوبی میدانند که به چه سمتی در حال حرکت هستند.
۳- مسوولیت مدیریت درست و بهینه منابع با شماست.شما بهعنوان رهبر یک سازمان، مسوول تصمیمگیری و تخصیص تمام منابعی هستید که در اختیار سازمان قرار دارد: از مواد خام و داراییهای سازمان گرفته تا نیروی انسانی و پول. بنابراین شما چه بخواهید و چه نخواهید بهعنوان کسی شناخته میشوید که بعد از تخصیص منابع و حصول نتیجه باید در قبال نحوه استفاده از منابع سازمان پاسخگو باشد.
۴- از شما انتظار میرود تا دید وسیعتر و فرا بخشی داشته باشید.اگر شما بهعنوان یکی از بخشهای سازمان یا یکی از تیمهای کاری موجود در یک مجموعه بزرگ منصوب میشوید و یکی از اعضای تیم رهبری سازمان بهحساب میآیید، نباید فقط و فقط به منافع و اهداف خاص بخش یا تیم تحت رهبری خود متمرکز باشید بلکه باید نگاه فرا بخشی داشته باشید و ارزشها و منافع کل سازمان برای شما مهم باشید. به همین منظور لازم است به ارزشهای جمعی و مورد تأکید تمام سازمان توجه ویژهای داشته باشید و بهنوبه خود در راستای پیادهسازی آنهاگام بردارید و در این مسیر نباید اسیر وسوسههای کوتاهمدت و بخشی نگری شوید.
۵- شما باید بههر شکل ممکن با رأس سازمان هماهنگ باشید. هنگامیکه شما بهعنوان یک کارمند در یک سازمان کار میکنید این امکان و اجازه رادارید تا مواضع اتخاذشده از سوی مدیریت ارشد سازمان را به چالش بکشید و حتی با آن مخالفت کنید اما هنگامیکه خودتان در جمع مدیران ارشد و رهبران سازمان قرار میگیرید این اختیار از شما گرفته میشود و شما باید همیشه و در همه حال بهعنوان پشتیبان و تاییدکننده اهداف و تصمیمات تعیینشده توسط مدیرعامل یا هیاتمدیره باشید و هرگونه مخالفت علنی با آن کاری اشتباه و مخرب خواهد بود. البته این بدان معنا نیست که شما بهعنوان یک مدیر ارشد حق ندارید در مورد «چرایی» و «چگونگی» چیزها سوال بپرسید بلکه باید این کار را بهصورت غیرعلنی و در حضور مدیران ارشد انجام دهید.
کارکردهای اصلی یک مدیر سازمانی تأثیرگذار
۱- ارزشآفرینی. کارکرد اصلی شما بهعنوان رهبر سازمان این است که برای مجموعه کاری زیر نظرتان ارزشآفرینی کنید که این ارزشآفرینی فقط شامل افزایش ارزش مالی نمیشود بلکه موارد دیگری همچون ایجاد یک محیط کار ایمنتر، رسیدن به بینش عمیقتر نسبت به بازارها و مشتریان و پیروزی بر رقبا را نیز شامل میشود.
۲- حل تعارضات.از شما بهعنوان مدیر سازمان این انتظار میرود تا نسبت به حلوفصل سریع و عادلانه تعارضات و اختلافات پیشآمده در مجموعه کاریتان اقدام کنید و نقش یک قاضی عادل و بیطرف را به بهترین شکل ممکن بازی کنید و اگر در این زمینه ناتوان باشید بهطور حتم در مدیریتتان دچار مشکل و چالش خواهید شد و کنترل امور از دست شما خارج خواهد شد اما اگر در زمان حل اختلافات عملکرد خوبی از خود برجا گذارید بر عزت و احترام شما نزد زیردستانتان افزوده خواهد شد.
۳- ناامید نشدن و استقامت داشتن. مرگ یک سازمان یا تیم کاری هنگامی قطعی میشود که رهبر آن دچار یاس و ناامیدی شده و تسلیم شرایط به وجود آمده شده باشد. بنابراین یکی از مهمترین کارکردهای شما بهعنوان مدیر سازمان این است که در برابر سختترین شرایط و دشوارترین موانع تسلیم نشوید و روحیه جنگجوییتان را از دست ندهید که اگر چنین نکنید و دستها را بالا ببرید همهچیز فرو خواهد ریخت و کار شما و مجموعه تحت مدیریتتان تمام است.
۴- رفع هرگونه ابهام. هنگامیکه در یک سازمان شرایط مبهم و نامشخصی به وجود میآید و افراد نمیدانند که چه کنند، همه نگاهها معطوف به مدیر سازمان میشود و اوست که باید برای رفع ابهامات و روشن ساختن مسیر پیش رو برای کارکنان و اعضای تیم اقدام کند. بنابراین در صورت وجود یا افزایش ابهامات در درون سازمان تحت رهبریتان نباید از کارکنانتان توقع تلاش برای رفع ابهامات داشته باشید بلکه باید خودتان آستینها را بالا بزنید و شرایط را شفافتر کنید و برای موفقیت در این مسیر باید ارتباطات مستمر و نزدیکی با تمام کارکنان و ارکان سازمان برقرار سازید.
۵- گرفتن تصمیمات بزرگ. مدیریت یک سازمان همان جایگاهی است که در آنجا تصمیمات بزرگ و جسورانه گرفته میشود. پس این وظیفه شماست که با افزایش دانش و تواناییهای ذهنی و فنی خود دست به تصمیمگیریهای بزرگی بزنید که جایگاه و رتبه سازمانتان در برابر رقبا را ارتقا داده و آن را به اوج برسانید. بنابراین از همان روزی که بهعنوان مدیر یک سازمان یا مجموعه کاری انتخاب شدید ازنظر ذهنی خود را برای اتخاذ تصمیمات بزرگ و سرنوشتساز آماده کنید.