تعریف عقلانیت :
عقلانیت یا خردورزی در فلسفه یونانی، به بکارگیری عقل و خرد برای حصول شناخت اطلاق میشود که در مقابل مفاهیمی چون، تجربهگرایی یا اصالت حس قرار میگیرد. واژه انگلیسی رشنالیتی بهطور گسترده در رشتههای علمی اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی و علوم سیاسی در معانی متفاوت به کار میرود.. عقلانیت، ویژگی یا حالت معقول بودن، بر مبنای حقایق یا عقل و منطق است. عقلانیت بر انطباق اعتقادات شخص با دلایلی برای اعتقاد وی، یا اقدامات شخص با دلایلی برای آن عمل دلالت دارد. «عقلانیت» دارای معانی متفاوتی در فلسفه، اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی، زیستشناسی تکاملی و علوم سیاسی میباشد
عقلانیت ابزاری
ماکس وبر
ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی، تفسیر کنش اجتماعی را ارائه داد که بین چهار نوع مختلف عقلانیت آرمانگرا تمایز قائل بود:
- اولین نوع، را عقلانیت Zwecrationary یاعقلانیت هدفمند / ابزاری نامید، با انتظارات مربوط به رفتار سایر انسانها یا اشیاء در محیط مربوط است. این انتظارات به عنوان وسیلهای برای یک عامل اجرایی خاص به منظور رسیدن به اهداف مورد استفاده قرار میگیرند، اهدافی که وبر اشاره میکند که «بهطور منطقی دنبال میشوند و مورد بررسی قرار میگیرند.»
- نوع دوم را، عقلانیت Wertrational یا ارزش گرا/ اعتقاد گرا نامید. در اینجا اقدامی برای آنچه که ممکن است فرد، دلایل درونی عامل اجرایی بنامد، صورت میگیرد: برخی از انگیزههای اخلاقی، زیباییشناسی، مذهبی یا سایر انگیزهها، مستقل از اینکه آیا این امر منجر به موفقیت خواهد شد یا نه.
- نوع سوم تأثیرگذار (عاطفی) بود، که به واسطهٔ تأثیر، احساس یا هیجان خاص عامل اجرایی مشخص شد – که وبر خود اذعان داشت که این نوعی عقلانیت بود که در حد واسط آنچه که او «هدفمند» قلمداد کرد، بود.
- نوع چهارم، نوع سنتی یا مرسوم بود، که با عادت ریشه دار و دیرینه تعیین میشد. وبر تأکید داشت که صرفاً یافتن یکی از این گرایشها، بسیار غیرمعمول بود: ترکیبها هنجار بودند. کاربرد او همچنین روشن میسازد که او دو مورد اول را مهمتر از سایرین در نظر گرفته بود و قابل بحث است که سومین و چهارمین مورد، زیرمجموعههای دو مورد اول هستند.